نگاه کرد تو چشام......
غرورم مثله همیشه نمیذاشت تو چشاش نگاه کنم....
یکم سکوت کرد....داشت بادندوناش لباشو گاز میگرفت....دوس نداشتم انقدر به لباش اسیب برسونه......
اما باز غرورم نمیذاشت بهش بگم.....یکم گذشت مغرورانه گفتم انقدر لباتو نکن از قیافه میوفتیــــــــــا.....
خجالت کشید لباشو ول کرد....منم دسمو گذاشتم زیر چونمو ذول زدم به روبرو...نتونست تحمل کنه اومد روبروم
نشستو گفت میگم....میگم تو به خاطره کی زنده ای؟!یه اخمه کوچولو کردمو گفتم اومــــــــــــــــ....خب....هیچکس!
ته دلم هرچی فحش بلد بودم به خودم گفتم.....دوس داشتم فریاد بزنم بگم به خاطره تو!
اما......اما.....باز این غرورم,غرورمو شکست.....
گفت خب....به خاطره چی زنده ای؟!
گفتم ای بابا هیچی!
دیگه واقعا سگ شدم از دسته خودم!
اونم ذول زد به روبروش!تازه فهمیدم که چرا انقد دوس داره که به جز خودش
به جای دیگه ذول نزنمو وقتی ذول میزنم بدو بدو میاد سمتم.....
سریع گفتم خب تو برای کی زنده ای؟!!!
پیشه خودم گفتم الان یه جواب میده به تلافی حرفای منو
وراحتم میکنه از عذاب وجدان.......
اما اشک توچشاش جمع شدو بغضشو قورت داد باصدای ارومو خجالتیش گفت
به خاطر کسی که به خاطر هیچ زندس......

|